نماهای مختلف از شهر "سن پترزبورگ"
سن پترزبورگ دومین شهر بزرگ روسیه پس از مسکو میباشد که در منتهیالیه شمالغرب این کشور واقع شدهاست.این شهر در سال ۱۷۰۳ به دستور و با نظارت پتر کبیر ساخته شد و از آن زمان تا ۱۹۱۸ پایتخت روسیه بود. مدتی پتروگراد نام داشت. پس از واژگونی فرمانروایی تزارها به نام لنین، لنینگراد خوانده شد و با فروپاشی شوروی در این کشور به نام پیشینش بازخوانده شد.این شهر به عنوان صحنه وقوع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و پایگاه دفاع سرسختانه در برابر آلمان نازی در زمان جنگ جهانی دوم، از جایگاهی مهم و نقشی حیاتی در تاریخ روسها برخوردار است و به مرکز فرهنگی روسیه نیز شهرت دارد.این شهر که به مدت دو سده پایتخت روسیه بودهاست، بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۴ میلادی پتروگراد نام داشته و در زمان حکومت اتحاد جماهیر شوروی به مدت ۶۷ سال (از سال ۱۹۲۴ تا ۱۹۹۱) لنینگراد خوانده میشدهاست.
جغرافیا
سنت پترزبورگ در کنارههای رود نِوا، در شرق خلیج فنلاند در دریای بالتیک قرار گرفتهاست.
تغییر نام
پتروگراد نامی بود که نیکلای دوم واپسین تزار روسیه در هنگامه جنگ جهانی یکم که در برابر آلمان میجنگید بر شهر سن پترزبورگ گذارده بود تا با داشتن پسوند ـبورگ همانند نامهای آلمانی نباشد.معنای پتروگراد شهر پتر است. پس از سرنگونی تزار نام این شهر لنینگراد گشت. گراد در زبان روسی کهن برابر گوراد درزبان روسی کنونی میباشد و همانطور که گفته شد به معنی شهر است.
در فرهنگ قاجار
در زبان فارسی در زمان قاجار بطور عامیانه سن پترزبورگ را «پِتِل پورت» مینامیدند و آن را در مثل به عنوان دورترین نقاط بکار میبردند در اصطلاحاتی مانند «از اینجا تا پتل پورت».
نیم نگاهی به عوامل فیلم
وقتی به عوامل فیلم نگاه می کنیم ،به نکات جالبی می رسیم ، می بینیم که چند نفر از تیم آقای مهران مدیری در این مجموعه نقش مهمی در کار دارند ، همانطور که می دانید آقای مدیری کارگردانی هستند که بیشترین نماد های فراماسونری را استفاده کرده اند و می کنند ، بنده نمی خواهم بگویم آقای مدیری یک فراماسون است ،نه !
اما استفاده او از نماد های ماسونی در کارهایش واقعاً بحث برانگیز است ، چون دوستان به موضوع نمادهای ماسونی در کارهای آقای مدیری پرداختند ،من دیگر به این موضوع نمی پردازم
از تیم آقای مدیری در فیلم سن پطرزبورگ ، پیمان و مهراب قاسم خانی به عنوان نویسندگان این فیلم هستند ، این دو برادر همیشه در کارهای آقای مدیری پای ثابت نویسندگی بوده اند ، آقای مهراب قاسم خانی فیلمنامه نویس این کار نیز هستند ، در این فیلم نقش دوم مرد را پیمان قاسم خانی بازی می کند و این دو برادر حضور بسیار پر رنگی در این مجموعه دارد.
پیمان قاسمخانی
«مهراب قاسمخانی» فیلمنامه نویس فیلم در مورد چگونگی شکلگیری طرح اولیه این فیلم اظهارداشت: در حقیقت طرح اولیه وجود نداشت چرا که تغییرات زیادی روی فیلمنامه اولیه شکل گرفت و من و «پیمان قاسمخانی» فیلمنامه را به سلیقه خود تغییر دادیم و نتیجه این شد که شما روی پرده دیدید
وی خاطرنشان کرد: قرار بود در نسخه اولیه «مهران مدیری»حضور داشته باشند
افخمی کارگردان فیلم در مورد سن پطرزبورگ گفته که سعی کرده این فیلم شبیه به طنزهای مهران مدیری شود
همانطور که می بینید ، با اینکه مدیری در این فیلم حضور فیزیکی ندارد ولی گویا دوستانش جای او را حسابی خالی کرده اند
و نفر دیگر آقای سروش صحت است که در اکثر کارهای آقای مدیری یا نویسنده است و یا بازیگر، حتماً آقای سروش صحت را می شناسید ، بنده می خواستم در مورد ایشان توضیح کاملی دهم اما به دلیل آنکه بحث طولانی می شود از پرداختن به آن خودداری می کنم فقط در همین حد بگویم که ایشان در کار چارخونه که کارگردان و نویسنده بودند ، مرتب آهنگ ۶۶۶ را در سریال قرار داده بود ، اگر وقتم آزاد شد در مورد چارخونه و آقای صحت تاپیکی ایجاد خواهم کرد
اما کمی در مورد افخمی کارگردان کار :
کمی در مورد کارهایش بیشتر بدانیم ، یکی از کارهای او به نام ( او یک فرشته بود ) را ساخت که در ماه رمضان پخش شد ،که موضوع فیلم مربوط به حضور فیزیکی یک شیطان در زندگی انسان ها بود ،همان چیزی که به کارگردانان هالیوودی دیکته شده که حضور اجنه و شیاطین را در زندگی انسانها به نمایش بگذارند
فیلم جنجالی دیگر او فرزند صبح است که در مورد زندگی امام خمینی (ره) می باشد که بحث های بسیاری بر سر این فیلم صورت گرفت ،اما گویا این فیلم بسیار تاسف برانگیز است.
افخمی سر صحنه فیلم "سن پطرزبورگ"
اما آنچه از همان آغاز نقدهای گسترده ای را در پی داشت، داستان فیلم بود؛ داستانی که حول دوران کودکی امام ساخته شده و تصویری مجعول، مبهم و نامناسب از شخصیت امام ارائه میکند. در این فیلم دوران کودکی امام به گونه ای نشان داده شده که معلوم نیست این کودکی که به تصویر کشیده شده چگونه در آینده عارفی مثل امام خواهد شد ، روح الله هیچ تعلیمی نمیبیند و حتی از کنار قرآن خواندن دایه نیز بدون تفاوت عبور میکند.
فیلم جز بازیگوشی، تصویری دیگر از روح الله ارائه نمیکند
افخمی بعد از اتمام این فیلم که بعد از آن نوبت به تدوین این فیلم مانده بود به کانادا می رود و حسابی مسئولان فیلم را شاکی می کند ،جالب است بدانید که همین برنامه را هم سر فیلم سن پطرز بورگ می آورد و قبل از تدوین فیلم ، در یک سفر غیر منتظره و عجیب به کانادا می رود که تهیه کننده را بسیار عصبانی می کند
جالب است بدانید که افخمی برای ساخت فیلم جدیدش به کانادا می رفته و کار جدید او نامش ((فراموشخانه )) می باشد ، قطعاً دوستان در مورد این نام در ایران اطلاع دارند که فراموشخانه نام اولین لژ فراماسونری در ایران است که توسط میرزا ملکم خان تشکیل شد
این چند کار او واقعاً بحث برانگیز هستند ، ۱- فیلم ((سن پطرزبورگ )) که تا جایی که توانسته اند نمادهای فراماسونری استفاده کرده اند ۲- فیلم (( فرزند صبح)) که شخصیت امام را به صورت مجعول و نا مناسب به نمایش گذاشته اند ۳- فیلم (( او یک فرشته بود )) حضور فیزیکی یک شیطان در میان انسانها ۴ – فیلم آخرش که یک نام فراماسونری دارد به نام ((فراموشخانه)).
پشت صحنه ای از فیلم "فراموشخانه"
دو کار دیگه هم دارد به نام (( روز فرشته )) و کار دیگر (( روز شیطان)) که آدم را یاد فیلم و کتاب دن بران به نام فرشتگان و شیاطین می اندازد که اتفاقاً (( روز شیطان )) افخمی ، از نظر موضوع فیلم ،خیلی شبیه به فیلم فراماسونری فرشتگان و شیاطین است
نمی خواهم بگویم او همان فراماسون فیلم است ، نه ، اما کارهای او واقعاً جای تامل دارند.
نمادهای فراماسونری در فیلم
همانطور که می دانید فیلم در مورد گنج نیکلای رومانوف است ، این گنج در اصل یک عقاب دو سر است که همه برای رسیدن به آن تلاش می کنند ، عقاب دو سر به عنوان نماد یک فراماسونر درجه ۳۳ می باشد ، فراماسون ها دارای دو گروه هستند ۱- فراماسون های TEMPLAR (معبدی) ۲- فراماسون های HOSPITALER (بیمارستانی) ، در این دو گروه نماد و نشان ماسون بزرگ که درجه ۳۳ می باشد ،نماد عقاب دو سر است اما کمی متفاوت است.
"نماد تزارهای روسیه"
نماد ماسونهای مالتی نماد تزارهای روسیه نماد ماسونهای معبدی
آرم کشور فدراسیون روسیه نیز آرم فراماسون های HOSPITALER یعنی عقاب دو سر است که این نماد در زمان (( بوریس یلتسین ) که یک فراماسون HOSPITALER بود به عنوان نماد این کشور انتخاب شد.
"آرم کشور فدراسیون روسیه"
ما در فیلم دقیقاً هر دو نوع عقاب را مشاهده می کنیم ،وقتی به تاریخ مراجعه می کنیم می بینیم که در قضیه جنگ های صلیبی فراماسون ها که شوالیه های سیاه نام داشتند به دو گروه تقسیم شدند عده ای خود را شوالیه معبد خواندند و گروه دیگر که با رفتار شوالیه های معبد مخالف بودند خود را شوالیه هاسپی تالر خواندند که این افراد برای پرستاری از فقرا و بیماران بیمارستانی می سازند و به مداوای مجروحان می پردازند ، در این بین تزار روسیه نیز خود را جزء گروه شوالیه های هاسبیتالر معرفی کرد ، اگر به نشان سلطنتی تزارهای روسیه نگاه کنید ،عقاب دو سری را مشاهده می کنید که این نشان ،نشان شوالیه هاسپیتالر می باشد که در حال حاضر هم این نشان اصلی آنها می باشد ، این گروه در جزیره مالت زندگی می کنند و ظاهر قضیه این طور است که با فراماسون های معبدی مشکل دارند . این دو گروه در تمام مدت عمرشون در حال رقابت و حتی جنگهای خونین برای بدست آوردن قدرت بیشتر باهم بودن. ، اما اینها همه یک جنگ زرگری می باشد و پشت قضیه چیز دیگری است و اصطلاحاً همه سرو ته یک کرباس هستند ، گنج نیکلای رومانوف در این فیلم دقیقاً نماد ماسون های HOSPITALER می باشد.
نیکُلای الکساندروویچ رومانوف یا نیکلای دوم (زاده ۱۸ مه۱۸۶۸- مرگ ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸) واپسین تزار روسیه، پادشاه لهستان و گرانددوک فنلاند بود. لقب کاملش نیکولای دوم، امپراتور و فرمانروای مطلق سراسر روسیه بود. او از ۱۸۹۴ تا ۱۹۱۷- که ناچار به کنارهگیری شد - به فرمانرواییپرداخته بود. او نشان دادهبود که از اداره کشور آشوبزدهاش و نیز ارتشش که درگیر جنگ جهانی یکم بود ناتواناست. فرمانروایی او با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به پایان رسید و چندی پس از آن او و خانوادهاش به دست بلشویکها کشته شدند. کلیسای ارتدکس روسیه پس از تقدیسش وی را نیکلای قدیس رنجکشیده خواند.
خانواده و آغاز زندگی
نیکلای بزرگترین پسر امپراتور الکساندر سوم بود و در سنپترزبورگ چشم به جهان گشود. مادرش ماریا فیودوروونا به پسرش بسیار نزدیک بود.او هنگامی که شانزدهساله بود شیفته شاهدخت الکساندرا دختر لویی چهارم، گرانددوک هسه و نوه دختری شهبانو ویکتوریا ملکه نامی انگلستان شد که در آن زمان تنها ۱۲ سال داشت. پدر و مادرش با این زناشویی همداستان نبودند و دوست داشتند پسرشان در راستای پیمان اتحاد میان فرانسه با شاهدختی از این کشور پیمان زناشویی ببندد.او در جوانی سفری به ژاپن کرد و چون از نیایشگاهی بازدیدکرد یکی از باورمندان آنجا که تاب بودن یک ناباور بدان نیایشگاه را در آنجا نداشت با شمشیر بدو تاخت و پیشانی نکلای را زخمی نمود. ولی با واکنش بهجای پسرخالهاش جان بهدر برد. این رویداد به کینه او از ژاپن انجامید و نتیجهاش جنگ مصیبتبار دریایی تسوشیما بود.تزار از همسرش الکساندرا چهار دختر و یک پسر داشت. پسرش الکسی به بیماری هموفیلی دچار بود. تزار با توجه به موقعیت شکنندهاش این بیماری را از توده پنهان میداشت. همسرش الکساندرا چون از درمان پسرش ناامید شد رو به عرفان و صوفیگری آورد و مقدسین گرایش پیدا کرد، یکی از این مردان مقدس گریگوری راسپوتین بود که در بهبود پسرش گویا به کامیابیهایی رسید.
جنگ جهانی یکم
به دنبال ترور فرانتس فردیناند آرشیدوک اتریش به دست یک ملیگرای صرب در ۲۸ ژوئن۱۹۱۴ نیکلای دوم در آغاز جنگ برای پشتیبانی از صربستان دودل بود چون میدانست جنگ با اتریش به معنای جنگ با آلمان میباشد و از دیگرسو جو پاناسلاوگرایی آن زمان سبب پشتیبانی روسها از صربها بود. بسیج نیروی روسها و پیشرویشان به سوی مرزهای اتریش به مداخله آلمانها که با اتریشیان پیمان دفاعی داشتند انجامید و شعلههای جنگ زبانهکشید. روسها اگرچه در برابر عثمانی و اتریش-مجار به پیروزیهایی دستیافتند، ولی در یارای برابری با نیروی آلمان رانداشتند و کار در جبهه شرق به کندی پیش میرفت. اینچنین تزار نیکلای به این اندیشه افتاد که خود اداره جنگ را در دست گیرد، پس بر خلاف اندرز رایزنان پسرخالهاش گرانددوک نیکلای را که جنگسالاری ورزیده بود را کنارگذاشت و خود جای او را در فرماندهی جنگ گرفت. پیآمدش این بود که به زودی لهستان از دست رفت. همچنین دوری تزار از پایتخت سببشد که نتواند جلو انقلاب را بگیرد. اداره دولت به دست الکساندرا افتاد که نزد توده یک آلمانی نه چندان خوشنام بود. همچنین راسپوتین به امر کشورداری دخالت میکرد و تزار سفارش کسانش را برای کنارگذاشتن او نمیپذیرفت. گسترش شایعهها درباره رابطه شهبانو با راسپوتین و خشم گروهی از درباریان به کشتن راسپوتین به دست گروهی از ایشان انجامید(۱۶ دسامبر۱۹۱۶).
پایان پادشاهی و مرگ
در ۱۹۱۵ سنپترزبورگ دچار آشوبشد و گروهی از سربازان سر به شورش برداشتند. تزار به اندرز کسانی که او را به انجام اصلاحات برای پیشگیری از انقلاب میخواندند توجهی نکرد. در ۱۹۱۷ پتروگراد(نام تازه سنپترزبورگ) کمبود خوراک مردم را به شورش برای یافتن نیازهایشان انگیزاند. نیلای را وادار به کنارهگیری کردند. او در آغاز میخواست به سود پسرش الکسی کنار برود، ولی چون او و خانوادهاش ناچار بودند به تبعید بروند، پزشکان بدو هشدار دادند که پسرش دور از پدر و مادر زمان درازی نخواهد زیست، پس تزار خواست برادرش گرانددوک میخائیل را به جانشینی خود بگمارد. ولی میخائیل پذیرش تاج و تخت را به رای مردم سپرد و پیشنهاد تزار را نپذیرفت. ولی با انقلاب بلشویکی بنیاد سه سده فرمانروایی دودمان رومانوف بر روسیه برچیده شد.
در آغاز ماه مارس دولت موقت تزار و خانوادهاش را در کاخی در ۱۵کیلومتری جنوب پتروگراد بازداشتنمود. در اوت ۱۹۱۷ دولت الکساندر کرنسکی تزار و خانوادهای را به توبولسک در کوههای اورال فرستاد. در اکتبر که بلشویکها بر سر کار آمدند به سخت گیری بر خانواده تزار پرداختند. در این هنگام جنبش سفید به ستیز با انقلاب پرداخت و جنگ درونی همه سویهای آغازشد. پس تزار و خانوادهاش را به دژ جنگی یکاترینبورگ که در دست نیروهای بلشویک بود فرستاند و در ۱۷ ژوئیه همان سال در ساعت ۲:۳۳ بامداد نیکلای دوم، همسرش الکساندرا، دخترانش و پسر بیمارش الکسی، به همراه پزشک خانوادگیشان و سه خدمتکار ایشان را در زیرزمین آن دژ تیرباران نمودند. پیکرهاشان را در اسید گذاشتند و بازمانده لاشهیشان را به خاکسپردند. هشتاد سال پس از آن در ۱۹۹۸ پیکرهای ایشان شناسایی گردید و در آیینی با حضور بوریس یلتسین با آیین مسحیان دوباره و این بار در سنپترزبورگ به خاکسپرده شدند.
تقدس
در ۱۹۸۱ نیکلای دوم و خانواده نزدیکش از سوی کلیسای ارتدکس در تبعید روسیه جایگاه قدیسی یافتند و شهید شناختهشدند. در ۱۴ اوت۲۰۰۰ نیز رایستان کلیسای کاتولیک روسیه آنان را قدیسشناخت.